تمدن بابل در
حدود سه هزار و هفتصد سال پیش که حضرت ابراهیم در آن زندگی میکرد دو ویژگی
عمده داشت.
نخست اینکه انجام آداب و مراسم و اجرای شعایر جمعی، بیش از
عمل صالح، تقوا و فضایل اخلاقی اهمیت داشت و کسی که میخواست به وظیفه خود
در برابر خدایان عمل نماید میبایست قربانیهای شایستهای به معابد تقدیم
کند و اوراد مخصوصی بخواند.
دوم اینکه، گفتهاند: «هیچ تمدنی از لحاظ
پایبندی به اوهام و خرافات، به پای تمدن بابلی نمیرسید. کاهنان، هر حادثه
را از ولادت غیر طبیعی فرزندان گرفته تا اشکال مختلف مرگ، با تعبیرات سحری و
فوق طبیعی مورد تفسیر و تاویل قرار میدادند».(1)
تصمیم نمرود برای
انداختن حضرت ابراهیم در آتش، خود نمونهای از قربانی انسانی و تقدیم
سنتشکنان به پیشگاه خدایان بود. زمانی که آتش بر ابراهیم سرد و گلستان شد،
آن هم در حضور هزاران تماشاگر معتقد به خدایان بابل و به ویژه اینکه این
آتش به احترام بتها و برای عقوبت دشمن خدایان بابل افروخته شده بود، این
خبر عجیب به سرعت در سرتاسر بابل پیچید و به مرور زمان به نواحی دیگر نیز
رسید.
طبعا با اتفاق چنین معجزهای و تحقیر خدایان بابل، مردم آن زمان منتظر
شنیدن خبرهای بیشتری از این پیامبر بودند و نمیتوانستند نسبت به آن
بیتفاوت باشند. از اینرو، هنگامی که ابراهیم علیهالسلام، به دستور
خداوند فرزند را به قربانگاه برد ولی خدای سبحان، گوسفندی را به جای انسان
برای قربانی برگزید، این اتفاق نقطه عطفی در سنت شعایری آن روزگاران شد. به
طوری که بعدها حتی وقتی امپراطوران تصمیم به قربانی کردن انسانی
میگرفتند، مورد اعتراض کاهنان دربار قرار میگرفتند که تاریخ، نمونههایی
را ثبت کرده است.