اینجانب پس از آن تاریخ فروغی از عرفان مثبت را در زمان تحصیل در نجف اشرف
در چهره و گفتار و سایر رفتارهای زندگی حکیم متأله و عارف بزرگوار شیخ
مرتضی طالقانی دیدم.
**در اثنای تحصیل در نجف که به نظرم میآید در حدود شش سال از آغاز
اقامت تحصیلی در نجف گذشته بود که برای استراحت و صله ارحام و زیارت مرقد
ثامن الحجج (علیه و علی آبائه و اولاده الصلوة والسلام) به ایران آمدم، در
مدرسه مروی از طلبهها شنیدم که امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم
همسرشان، مرحوم آیتالله ثقفی وارد شدهاند. اینجانب با چند نفر از طلاب
نجف و قم به خدمتشان رسیدیم. در این دیدار بحثی مفصل درباره یک مسئله فقهی
که مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. این مسئله مربوط به این بود که اگر
زوجه مقداری از مهریه خود را برای گرفتن طلاق، به زوج بذل کند، آیا مانند
بذل همه مهر است یا نه؟ و به نظرم میآید که این مسئله را خود امام مطرح
فرمودند. به یاد دارم بحث در این مسئله بیش از یک ساعت طول کشید. یکی از
جالبترین خاطرهها در همان روز این بود که ما طلبهها در بحث و گفتوگو داد
و فریاد زیاد میکردیم؛ ولی ایشان با کمال متانت و شکیبایی به حل و نقض و
استدلال میپرداختند و همان روز همه طلبهها را برای صرف ناهار نگاه
داشتند.
**پس از سپری شدن سالیان اقامت در نجف که به ایران مراجعت کردم؛مرحوم
آیتالله مطهری میخواستند به قم مشرف شوند، به ایشان گفتم اگر خدمت استاد
رسیدید، سلام اینجانب را عرض نموده اگر امکان داشته باشد، وقتی را تعیین
فرمایند که برای دیدارشان بروم. مرحوم آقای مطهری پس از مراجعت روز سهشنبه
آن هفته را متذکر شدند. یعنی امام روز سهشنبه را برای دیدار تعیین نموده
بودند. اینجانب پیش از ظهر روز سهشنبه در قم به خدمتشان رسیدیم؛ ولی چون
خیلی ازدحام بود مرحوم حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سید مصطفی با تحمل
مشقت اینجانب را به خدمتشان بردند که به جهت ازدحام جمعیت غیر از احوال
پرسی مطلبی مطرح نشد. ایشان فرمودند شما امروز بعد از ظهر بیایید.
آن روز بعد از ظهر به خدمتشان رسیدیم. وقتی که من وارد اتاق شدم و
ایشان تشریف آوردند، مرحوم آقا سید مصطفی هم وارد شدند. امام در آن موقع با
روحیهای که داشتند با کمال جدیت و تقریبا با صدایی بلند خطاب به آقا سید
مصطفی فرمودند «برو بیرون». البته ایشان گمان کرده بودند اینجانب مطالب
خصوصی به خدمتشان خواهم گفت. در صورتی که منظور من از رسیدن به خدمتشان
احوالپرسی و دیدار بود.
**پس از مراجعت معظم له از خارج، در سال 1357 در مجلسی بسیار مهم که
دانشمند محترم، واعظ مشهور آقای فلسفی سخنرانی داشتند، داستان بسیار خنده
آوری را از روزگار گذشته نقل میکردند. من با کمال دقت و کنجکاوی شدید صورت
امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظورم این بود که آیا ایشان در آن
جلسه بسیار مهم چگونه خواهند خندید؟ وقتی که داستان به جای خندهآور رسید،
خنده ایشان طبیعی بود و توجه اغلب روحانیان و طلبهها را جلب کرد. البته
ممکن است انگیزه جالب بودن خنده برای آنان مختلف بوده است ولی اینجانب تنها
از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم که ببینم آیا حضور آن همه روحانی و
شخصیتها در جلسه تغییری در شخصیت ایشان به وجود میآورد؟ همانطور که عرض
کردم خنده ایشان کاملا ساده و بیپیرایه بود.
**پس از مراجعت معظم له از خارج، شنیدم که عدهای از آقایان علما و
فرهنگیان و حتی بازاریان معروف میخواهند بروند واز معظمله برای اینجانب
در یکی از امور اجتماعی، مانند مدیریت، یا امور قضایی یا فرهنگی و امثال
اینها مسئولیتی را بگیرند. همان روز که آقایان برای همین کار به قم مشرف
شده بودند، اینجانب هم مشرف شدم و پیش از آنکه آنان به خدمت امام برسند،
اینجانب از جناب حجتالاسلام حاج سید احمد آقا وقتی گرفتم که به خدمتشان
برسم. ایشان هم همان موقع اینجانب را به اتاقی هدایت کردند. چند دقیقه بعد
امام تشریف آوردند. پس از احوالپرسی به ایشان عرض کردم اینجانب در دوران
تحصیل و پس از آن درباره استعدادها و طرز تفکرات و تجارب و ظرفیتهای خودم
اگرچه به طور ناچیز، بررسیهایی داشتهام، نتیجهای که از بررسیها به دست
آوردهام، این بوده است که تا آنجا که خداوند توفیق بدهد به کارهای علمی و
تحقیقاتی و تدریس و تألیف بپردازم، انشاءالله مفید برای جامعه خواهد بود و
حداقل اینکه با خواست خداوندی ضرری نخواهد رساند. البته منظورم نفی یا
کوچکترین تردید در لزوم شرعی و عقلی کارهای اجتماعی و مدیریت و امور قضایی
نیست، زیرا این امور در جامعه اسلامی ضروری است بلکه مقصودم نفی صلاحیت خود
اینجانب برای امور مزبور میباشد. پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب این
بود که: «شما هر چه بگویید و هر کاری را که انجام بدهید صحیح است».
**در سال 1360 چند نفر از دانشمندان شوروی به ریاست پروفسور گانکوفسکی
به ایران آمده و برای مصاحبه به منزل اینجانب آمدند. این مصاحبه که در حدود
دو ساعت طول کشید، از طرف اعضای وزارت خارجه که در آن جلسه برای یادداشت
حضور داشتند تایپ شده و در اختیار شخصیتهای بزرگ قرار گرفت. پس از مصاحبه
بعضی از آقایان پیشنهاد و اصرار کردند که مطالبی از این مصاحبه برای امام
(ره) نقل شود. چند روز بعد با اقدام آن آقایان به خدمت ایشان رسیدم و
مقداری از آن مطالب که ما بین ما مطرح شده بود، برای آن بزرگوار نقل نمودم.
در ضمن آن مطالب این مسئله را عرض کردم. پس از آنکه دانشمندان شوروی
گفتند: ما با شما مشارکت فراوانی داریم و میتوانیم با یکدیگر با همان
مشترکات زندگی کنیم و نظام حکومتی ما کاری با ایدئولوژیهای مذهبی ندارد و
هماکنون مسلمانان فراوانی در حزب ما مشغول فعالیتند اینجانب در پاسخ
آقایان شورویها گفتم: ما باید توجه داشته باشیم که در اسلام مسئله توحید و
معاد و اینکه این دنیا گذرگاهی بسیار پرمعنی برای ابدیت است و پیامبرانی
که از طرف خدا برای به فعلیت رساندن عقول مردم و هموار کردن یک حیات معقول
برای آنان مبعوث شدهاند، بسیار با اهمیت است و اسلام پاسخی را که برای سه
سوال (از کجا آمدهام و به کجا میروم و برای چه آمدهام؟) آماده نموده
است، بسیار جدی است و زندگی بدون پاسخ صحیح به این سوالات را قابل تفسیر و
توجه نمیداند و شما میدانید که تا این مسائل مورد اشتراک اقوام و ملل
قرار نگیرد، اشتراک آنان در حیات واقعی ممکن به نظر نمیرسد. و آنچه که
امکان دارد، یک زندگی مشترک ظاهری خواهد بود که با کمترین عوامل در معرض
دگرگونی قرار خواهد گرفت. سپس به آقایان دانشمندان شوروی گفتم: البته ما
نوعی دیگر مشترکات داریم که میتوانیم با پذیرش آنها از تضادهای کشنده که
همواره بر ضرر جوامع بشری بوده است، دست برداشته به رقابتهای سازنده
بپردازیم در این موقع آقای گانکوفسکی گفتند: این مشترکات چیستند؟ اینجانب
پاسخ داد: مانند قانونمندی جهان هستی، ارزشهای اخلاقی مشترک، تحول و
دگرگونیها بر موازین قانونی، پایدار تلقی کردن هر آنچه که به نفع انسانها
در روی زمین است، احساس اشتراک در لذاید و آلام یکدیگر و غیر ذلک، پذیرش
این امور مشترک ما را میتواند به یک همزیستی سالم موفق برساند، به شرط
اینکه همواره در صدد پیشرفت در تفاهم در حقایق عالیه هستی بوده باشیم. در
این موقع یک مثال برای اصل حرکت و تحول از مثنوی مولوی آوردم که در ابیات
ذیل جلب توجه میکند:
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد
مستمری مینماید در جسد
شاخ آتش را بجنبانی بساز
در نظر آتش نماید بس دراز
گفتم همین تشبیه حیات آدمی به رودخانه جاری را دانشمند معروف شوروی
آقای او پارین نیز در کتاب خود (حیات: طبیعت و منشأ تکامل آن ص 57) چنین
بیان میدارد: «بدنهای ما مانند نهر روانند و موادشان بسان آب جوی پیوسته
تازه میشود.»
در این موقع آقای دکتر صالح علیاف که ترجمه مصاحبه را به عهده گرفته
بود چنین گفت: در یکی از مراکز علمی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دانشمندان
گفت که مولوی ماتریالیست است. من گفتم میدانند آن دانشمند با آن بیانش چه
کرده است؟ آن دانشمند خواسته است یک تریلی را با بیست تن بار در یک قوطی
کبریت جای بدهد و مقداری از قوطی را هم خالی نگاهداشته است که اگر در سر
راه مسافری پیدا شود چند مسافر هم در توی آن قوطی کبریت جای بدهد. این مثال
شدیدا امام (ره) را خندانید و در موقع مصاحبه اعضای جلسه (آقایان شورویها و
هم فضلای ایرانی) هم بسیار خندیده بودند.
**علاقه حضرت امام به اهل بیت عصمت و طهارت امری بسیار آشکار بود و
معظم له از مصادیق بارز کسانی بودند که مشمول این حدیث شریف بودند که
«یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا». مخصوصا ارادت شدیدی که به سرور شهیدان
امام حسین علیهالسلام داشتند، در کلمات ایشان کاملا واضح بود. ایشان به
سرور شهیدان راه حق و عدالت بسیار تکیه میکردند.
**حضرت امام، تحمل و متانت فراوانی در برابر سؤالات و سخنان هیجان
انگیز طلاب از خود نشان میدادند که جلوهای از روح عرفانی داشت.
**نظم و قانونگرایی در زندگی فردی و اجتماعی از آن اهمیت حیاتی
برخوردار است که میتوان گفت بدون آن نظم و ترتیب:
سعیکم شتی تناقض اندرید
روز میدوزد و شب بر میدرید
اینجانب در سیر مطالعات محدود و بررسیهایی که تاکنون در بعد نظام و
قانونگرایی انسانها داشتهام، به این نتیجه رسیدهام که ضرورت و عظمت نظم و
قانونگرایی و احساس جدی تکلیف و انجام آن به حدی است که میتواند یک زندگی
بی هویت و بدون مبنا و فلسفه و هدف را قابل تحمل و رضایت بسازد، چنانکه در
مقداری قابل توجه از جوامع مغرب زمین میبینم. و در صورت بیاعتنایی به
نظم و قانونگرایی در زندگی، با داشتن هویت و مبنای حقیقی برای زندگی و
فلسفه و هدف قابل قبول برای آن حیات آدمی هویت و مبنای خود را از دست داده و
سایه شوم پوچی بر آن زندگی گسترده باشد و زندگی پربار و پربرکت امام
بیانگر حکومت نظم و ترتیب بر زندگی ایشان است و از نزدیکترین افراد با
ایشان، بارها شنیده بودم که ایشان در همه کارهای سخت به نظم و ترتیب مقید
بودهاند.
** امام کسی است که فرموده است: من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی
نترسیدهام. این است که ایشان از قدرت شخصیتی با اهمیتی برخوردار بودهاند و
همین اقتدار باعث شده بود که حوادث روزگار از دوران مدرسی در حوزه علمیه
قم تا سالیان آخر زندگانی ایشان که پر از تلاطم های سخت بوده است، نتوانسته
بود تزلزلی در آن شخصیت به وجود بیاورد
در اینجا میخواهم به یک نکته بسیار مهم اشاره کنم و آن این است که
ثبات روحی و قدرت شخصیتی که ایشان در اوج مرجعیت و مطرح بودن در جوامع
امروزی داشت، میتواند برای کسانی که میخواهند در آینده متصدی مقام
مرجعیت شوند، هشدار دهنده و ارائه طریقی با اهمیت بوده باشد که در مراجع
گذشته عالم تشیع همواره مراعات شده است. باید دانست که این مقام حساس یک
حرفه معمولی نیست که هر کسی بتواند با فرا گرفتن مقداری از اصول و قواعد و
مسائل، شایسته تصدی آن باشد.
هر فقیه و حدیث شناس آگاه که از فقه الحدیث برخوردار بوده باشد،
میداند که مضمون روایت بسیار معروف «و اما من کان من الفقهاء صائنالنفسه،
حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه» بالاتر
از مضمون موثقه عبداللهبن ابییعفور درباره عدالت است که اتیان واجبات و
ترک محرمات و اتصاف به ستر و عفاف را برای عدالت بیان مینماید. یعنی
عدالتی که در شرایط تقلید آمده است عدالت را در آن حدی از تقوی معرفی
مینماید که خویشتن داری و مخالفت با هوی را به اضافه آنچه که در موثقه
عبداللهبن ابییعفور آمده است، شرط تقلید معرفی میکند.
**این بیت بسیار پرمعنا را در نظر بگیریم که میگوید:
تکلف گر نباشد خوش توان زیست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
سادگی و بیپیرایگی در زندگی، یکی از بهترین دلایل معرفت انسانی به
معنای حیات است آرایش و پیرایش و تصنع در ارائه شخصیت به تنهایی میتواند
جهل آدمی را به حقیقت حیات و شخصیت و رشد کمال آن به خوبی اثبات نماید. ما
در طول تاریخ، هیچ شخصیت رشد یافتهای را سراغ نداریم که در صدد برآید به
وسیله تصنع در زندگی، تجسمی صحیح از شخصیت خود را در دلهای مردم نصب نماید.
استغنای ذات آدمی، شخصیت را در مرتبهای از رشد قرار میهد که هرگز تن به
آرایش خویشتن با پدیدههای چشمگیر برای اهل دنیا نمیدهد. خنده طبیعی ،
گریه طبیعی، نگاه طبیعی، رفتار طبیعی، رویارویی ساده و ناب با انسانها که
بندگان خداوندی هستند، همه و همه کشف از استغنای شخصیت آدمی مینماید. این
حالت روحی در امام (ره) مورد اتفاق نظر همه کسانی بود که ایشان را دیده
بودند.
**نظر امام درباره همه علوم این است که آنها را دو بعدی میدانند: بعد
الهی و بعد مادی خالص، این نظریه را در مورد علوم چنین مطرح نمودهاند:
«باید همه ما کوشش کنیم. دانشگاه کوشش کند، دانشگاههای دینی کوشش کنند،
دانشگاههای علمی شما کوشش کنند انسان درست کنند، همه دنبال این باشد،
انسان. اگر انسانیت را استثنا بکنید، یک فردی درست بکنید دانشمند، یک طبیبی
که بهتر از همه اطبای دنیاست اگر این وجهه انسانی نداشته باشد، همین طبابت
مضر است... قضیه کسب نیست، قضیه علاج انسانی است، الهی است. یک طبیب
میتواند معالجهاش الهی باشد، میشود معالجهاش طاغوتی و شیطانی باشد» و
یا «نقش دانشگاه در هرکشوری ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانی
خارج شودکه یک کشور را نجات بدهد، ممکن است یک انسان درست بشود که کشور را
به هلاکت برساند، این نقش مهم از دانشگاه میباشد.
مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهایی که از دانشگاه بیرون میآیند،
هست. بنابراین دانشگاه بزرگترین موسسه موثر در کشور بوده و بزرگترین
مسئولیتها را هم دانشگاه دارد... همین مطلب در روحانیت هم هست. روحانیت هم
نقش دارد، در روحانیت هم ممکن است یک روحانی کشور را نجات بدهد و ممکن است
یک روحانی یک کشور را به هلاکت برساند.»
در سخنرانی در جمع استادان دانشگاه:
«فرق بین دانشگاههای غربی و دانشگاههای اسلامی باید در آن طرحی باشد
که اسلام برای دانشگاهها طرح میکند. دانشگاههای غربی به هر مرتبهای هم
که برسند، طبیعت را ادراک میکنند، طبیعت را مهار نمیکنند برای معنویت.
اسلام به علوم طبیعی نظر استقلالی ندارد، تمام علوم طبیعی به هر مرتبهای
که برسند، باز آن چیزی که اسلام میخواهد نیست. اسلام طبیعت را مهار میکند
برای واقعیت و همه را رو به وحدت و توحید میبرد. تمام علومی که شما اسم
میبرید و از دانشگاههای خارجی تعریف میکنید، و تعریف هم دارد، اینها یک
ورقه از علم است آن هم یک ورقه نازکتر از همه اوراق.... تعلیمات اسلامی
تعلیمات طبیعی نیست، تعلیمات ریاضی نیست، همه را دارد، لکن اینها مهار شده
با توحید. برگرداندن همه طبیعت و همه ظللهای ظلمانی به آن مقام نورانی که
اخر، مقام الوهیت است. بنابراین باید این معنا که علوم (ما از آنها هم
تمجید میکنیم - تعریف میکنیم، هم علوم طبیعی هم علوم مادی، لکن آن خاصیتی
که اسلام از اینها میخواهد در غرب از آن خبری نیست) ... مهار شود به علوم
الهی و برگشت به توحید بکند.