هیئت فرهنگی مذهبی عشاق الشهداء

پیرو و فدایی امام سید علی خامنه ای رهبر عزیز و نایب صاحب العصر و زمان (عج)

هیئت فرهنگی مذهبی عشاق الشهداء

پیرو و فدایی امام سید علی خامنه ای رهبر عزیز و نایب صاحب العصر و زمان (عج)

نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با موضوع «خاطرات شهداء وبزرگان» ثبت شده است

امام خمینی(1)


امام خمینی (قدس سره):

حفظ"جمهوری اسلامی"از حفظ یک نفر ولو  اینکه "امام عصر" باشد اهمیتش بیشتر است.

برای اینکه "امام عصر"هم خودش را فدا می کند برای اسلام.

  • سرباز بی سر
تدابیر مقام معظم رهبری انقلاب را در دوران فتنه حفظ کرد

خبرگزاری فارس: آیت‌الله مهدوی کنی در گفتگویی مشروح با خبرگزاری فارس به تبیین شاخصه های خط امام خمینی(ره)، تدابیر 20 ساله مقام معظم رهبری در صیانت از ارزش های انقلاب، فتنه پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری و مخاطرات فراروی نظام اسلامی پرداخت.

به گزارش خبرگزاری فارس، در این گفت و گو آیت‌الله مهدوی کنی ابتدا به ویژگی های اخلاقی، سیاسی و علمی حضرت امام پرداخت و تصریح کرد: مهمترین عاملی که باعث شد ما در بدو ورود به قم در سال 1327 جذب امام خمینی شویم این بود که ما گمشده خود را در شخصیت این مرد الهی یافتیم.
عضو مجلس خبرگان رهبری یکی از مهمترین ویژگی های امام را صیانت از حریم ولایت و ولی امر زمان عنوان کرد و افزود: امام به ما آموخت منصب ولایت فقیه، منصبی است که نیابت از امام عصر(عج) را دارد بنابر این ایشان در زمان مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی معتقد به ولایت امری ایشان بودند و می فرمودند اختلاف سلایق نباید موجب خدشه وارد شدن به جایگاه ولایت فقیه شود. از این رو حضرت امام پس از آن که درس خارج را در مسجد سلماسی تمام می کرد همراه با شاگردان خود در پای درس آیت الله بروجردی هم از باب احترام و رعایت شان ولی فقیه حاضر می شدند.

  • سرباز بی سر

امام کسی است که فرموده است: من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی نترسیده‌ام. این است که ایشان در حوادث روزگار از دوران مدرسی در حوزه علمیه قم تا سالیان آخر زندگانی ایشان که پر از تلاطم های سخت بوده است، نتوانسته بود تزلزلی در آن شخصیت به وجود بیاورد

در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان، قیافه‌ای بسیار روحانی با نگاههایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز می‌نمودند، حالت توافق با آنچه در درون می‌گذشت را ارائه می‌نمود.
آن روزها آیات آخر سوره حشر را تدریس می‌کردند. با کمال وضوح به خاطر می‌آورم وقتی این آیه مبارک (هو الله الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی‌السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم) را تفسیر می‌فرمودند، جذابیت مطالب به حد عالی رسیده بود و طلاب با یک انقلاب روحی به افاضات عرفانی ایشان گوش می‌دادند. هیجان روحی و عمق مطالبی که ابراز می‌شد، به‏خوبی اثبات می‌کرد که مطالب ابراز شده، فوق معلومات حرفه‌ای و رسمی است که متأسفانه عده‌ای را به خود مشغول می‌نماید.
  • سرباز بی سر
انقلاب به روایت اسناد
شهید مطهری: نمونه‌های ارزنده‌ای چون [آیت الله]خامنه‌ای کم داریم

در این گزارش آمده است: مرتضی مطهری ضمن اظهار تاسف از بازداشت[آیت الله] سیدعلی خامنه ای اظهار داشته ما کمتر نمونه ارزنده چون [آیت الله]خامنه ای داریم و این نیروها هم باید با اینگونه هدرود و گوشه های زندان تلف گردند.


توضیحات: در سند زیر شهید مطهری در بهمن 1353 به تجلیل از شخصیت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای پرداخته است. آیت‌الله خامنه‌ای در آن زمان توسط شهربانی استان خراسان بازداشت شده بود.


شماره گزارش: 9/17498
تاریخ گزارش: 53/11/5
موضوع: مرتضی مطهری

یاد شده در محل دانشکده الهیات دانشگاه تهران ضمن اظهار تاسف از بازداشت[آیت الله] سیدعلی خامنه ای اظهار داشته ما کمتر نمونه ارزنده چون [آیت الله]خامنه ای داریم و این نیروها هم باید با اینگونه هدرود و گوشه های زندان تلف گردند. [شهید]مطهری پس از ستودن [آیت الله]خامنه ای او را از عوامل موثر در روشن کردن افکار اجتماع دانست و افزود شیخ دیگری به نام [شهید آیت الله حسین]غفاری را که از پیش نمازهای تهران بود در زندان سازمان امنیت کشته اند . وی ابراز خوشحالی از این موضوع گفت: شیخ غفاری پیرمردی گوشه گیر بود که چندان منشا اثر نبود و اگر هم زنده بود چندان اثر چشمگیری نداشت ولی کشتن او تبلیغ عجیبی علیه سازمان امنیت بود زیرا خبر کشتن او به همه محافل دینی رسید و همه گروه های روشن بین فهمیدند و این عمل نفرت همه مردم را علیه سازمان امنیتن برانگیخت و قیافه آدم کشی این دستگاه باردیگر بر مردم و کوچه و بازار آشکار گردید./.
توضیح چهارشنبه - مرتضی مطهری دانشیار دانشکده الهیات دانشگاه تهران می باشد و تحقیق مستقیم از نام برده پیرامون مفاد خبر به حفاظت شنبه لطمه وارد می نماید ضمنا شنبه مورد اعتماد است و به صحت گزارش وی می توان اعتماد داشت.
  • سرباز بی سر

شهید کاظمی در عملیات والفجر 10 مرا صدا زد و گفت :

ببین برای نیرویی که می‌خواهد بجنگد، این غذا را آماده کرده‌اند. امشب این مسئول تدارکات را می‌بری پیاده‌روی ارتفاعات بالامبو تا بفهمد غذایی را که باید نیروها بخورند،چیست و متوجه شود بچه‌ها چه مقدار کالری انرژی باید مصرف کنند.ابتدا فکر کردم شوخی می‌کند، اما حاجی نسبت به رزمند‌ه‌ها و وضعیتشان خیلی حساس بود. صبح روز بعد از عملیات هم اولین سؤالی که از ما پرسید این بود : آیا مجروحان را بردند ، غذا به همه رسید. اگر یکی از مجروحان به عقبه انتقال داده نمی‌شد، احمد شخصاً مسئله را پیگیری می‌کرد.

  • سرباز بی سر
    همه آزادگان شهید حجت الاسلام ابوترابی را می شناسند، چه آنهایی که در اسارت هم سلول او بوده اند و چه آنهایی که فقط رهنمودهای مدبرانه او را از طریق دیگر آزادگان می شنیدند و با توجه به عشق و علاقه یی که به او داشتند، بدون چون و چرا می پذیرفتند و به مرحله اجرا می گذاشتند.
    هرگز روزی را که شهید ابوترابی را به اردوگاه تکریت کمپ 17 آوردند فراموش نمی کنم . ایشان چنان تاثیری بر اردوگاه گذاشتند که نه تنها برادران آزاده احساس آرامشی عجیب داشتند بلکه عراقی ها نیز متقاعد شدند که وجود ایشان برای دشمن هم رحمت و برکت است .
    آزادگان معتقدند آنچه سیدالشهدا آزادگان را به عنوان شخصیتی برجسته از سایر آزادگان متمایز کرد و لقب سیدالاسرا گرفت ، راه و روش او در برخورد با اسارت و دادن روحیه به سایر اسرا برای ایجاد سازگاری با شرایط اسارت بود. ویژگی های اخلاقی او چنان همه را تحت تاثیر قرار داده بود که گاهی عراقی ها هم مخفیانه برای درد دل پیش او می آمدند. یکی از نیروهای صلیب سرخ سازمان ملل که نسبت به انقلاب ایران بدبین بود گفته بود: اگر همه رهبران ایران شبیه این شخص باشند ما کاملاص انقلاب ایران را قبول داریم . نذر کرده بود اگر از اسارت آزاد شود، از حرم امام (ره ) تا حرم حضرت ثامن الحجج را پیاده بپیماید. ایشان بعد از اسارت هم هیچ گاه سنگر را خالی نکردند و در رسیدگی به امور آزادگان و پیگیری مشکلات آنان تا آخرین لحظات عمر پربارشان از تلاش و فداکاری باز نایستاد.
    حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج سید علی اکبر ابوترابی در سال 1318 هجری شمسی در شهرستان قم متولد شد. در سال 42 به جریانات سیاسی وارد شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد حضوری فعال داشت و در هجوم عوامل حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه مورد ضرب و شتم قرار گرفت .
    در پی تبعید حضرت امام به نجف ، به نجف مشرف شد و در محضر امام راحل (ره ) از درس خارج فقه و اصول معظم له بهره برد. در نجف اطلاعیه های امام را منتشر و پخش و به داخل ایران نیز منتقل می کرد. وی هنگام بازگشت به ایران در مرز خسروی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
    پس از آزادی از زندان فصل جدیدی در فعالیت های سیاسی ایشان و به صورت عمیق تر شروع شد و به همراه شهید سیدعلی اندرزگو، علاوه بر مبارزات سیاسی به سازماندهی مبارزات مسلحانه همت گماشتند.
    با شروع جنگ عراق علیه ایران ، با لباس رزم در جبهه ها حاضر شد و در کنار شهید چمران به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت . وی شخصاص در ماموریت ها و عملیات نظامی حضور می یافت و در یکی از همین ماموریت ها به اسارت نیروهای عراقی درآمد.
    ماجرای اسارت او بدین گونه است که در یکی از ماموریت ها برای عملیات شب بعد به همراه یک سرباز به عملیات شناسایی می روند که به طرف آنها تیراندازی می شود. از زبان مرحوم ابوترابی نقل می کنند که گفت آن سرباز مجروح شد و من فرار کردم . به اندازه یک کیلومتر آمده بودم که پشیمان شدم . برگشتم که سرباز را کول کنم و با خود بیاورم که ما را محاصره کردند...
    مهمترین ویژگی ابوترابی راه و روش ایشان در برخورد با اسارت بود. با توجه به روش زندگی که ایشان در اسارت پیاده کرد، اسرا با به کار بردن این روش توانستند زندگی بهتری در اسارت داشته باشند، ابوترابی به بچه ها توصیه می کرد شما باید طوری با اسارت برخورد کنید که انگار سالها می خواهید اینجا زندگی کنید.
    در زمان اسارت چون اسرای ما سردرگمی خاصی داشتند و راه وروش برخورد با مسائل اسارت را نمی دانستند، حضور ایشان باعث شد اسرا از سردرگمی و ندانم کاری نجات پیدا کنند. رهنمودهای ایشان در برخورد با عراقی ها طوری بود که عراقی ها از نظر اخلاقی متنبه می شدند و ما با توجه به توصیه های ایشان سعی می کردیم باعث ناراحتی عراقی ها نشویم ، ضمن اینکه پایبندی خود به اعتقاداتمان را حفظ می کردیم .
    شعار حجت الاسلام والمسلمین شهید حاج سید علی اکبر ابوترابی در اسارت این بود: حفظ سلامتی خودتان از نظر جسمی و روحی ، ضمن حفظ اعتقادات . لذا ما به دور از چشم عراقی ها برنامه ریزی کرده بودیم برای ورزش و برنامه های آموزشی و پس از آن بچه ها با اسارت عجین شدند.
    رزمندگانی که در اسارت قرار می گرفتند به دنبال منبعی بودند که اطلاعاتش را در اسارت از طریق آن به دست بیاورند. این منبع می بایست مطمئن باشد، اسرا همچون همه نسبت به هم شناخت نداشتند، لذا ایشان با توجه به جایگاه روحانی که داشتند و بخاطر اعتقاد و عملکردشان که حتی دشمن هم شیفته اخلاق وی شده بود مورد اعتماد و باعث دلگرمی اسرا قرار گرفتند.
    آزاده عبدالمجید رحمانیان در مورد ابوترابی می گوید: عراقی ها او را به عنوان یک روحانی سرشناس ایرانی می شناختند، بنابراین همیشه او را زیر نظر داشتند و برایش محدودیت ایجاد می کردند. سید، شیوه زندگی را بخوبی فرا گرفته بود و تغییر اوضاع و مکانها او را خسته نمی کرد. عراقی ها هر از چندماه ، او را از این اردوگاه به آن اردوگاه و یا به بغداد می فرستادند. تلاش می کردند تا در آرامش قرار نگیرد، اما همه این در به دری ها و فشارهای جسمی و تنگناهای به وجود آمده ، روح او را بی تاب نمی کرد و کسالت و اندوه بر وی غالب نمی شد و هیچگاه او را از انجام رسالت و مسوولیتش باز نمی داشت .
    وقتی که می خواستند سید را از اردوگاه تکریت شماره 5 به اردوگاه 17 منتقل کنند، همه بچه ها گریه کردند و من با چشمان خودم دیدم که جلو در خروجی اردوگاه ، هنگامی که با یکی از سربازان به نام «احسان » خداحافظی می کرد، آن سرباز هم به گریه افتاد و اشک ریخت . هنگامی که سید از اردوگاه خارج شد و اسرای مظلوم پشت در پوشیده از سیم خاردار قرار گرفتند، او به احترام بچه ها دست بر زمین زد و خاک آن را به چهره کشید و در اردوگاه را بوسه زد.
    محبت و جاذبه او به حدی بود که برخی از عراقی ها مخفیانه نزد او می آمدند و با او درددل می کردند و آن انسان وارسته و با مهر و محبت از آنها هم غمزدایی می کرد، بنابراین شیفته اش می شدند.
  • سرباز بی سر
عملیات مرصاد افتخار و حماسه بزرگ استان کرمانشاه است
کرمانشاه - معاون سیاسی و امنیتی استانداری کرمانشاه گفت: عملیات مرصاد افتخار عظیم ایران و حماسه ی بزرگ مردم استان کرمانشاه است.
به گزارش خبرنگار ایرنا "حجت الله دمیاد" روز یکشنبه در نشست برنامه ریزی سالروز عملیات مرصاد گفت: این حماسه و افتخار توسط مردان مرد و شیر زنان ایران و بخصوص استان کرمانشاه در تاریخ ثبت شده است.
مدیر کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان کرمانشاه هم گفت: عملیات مرصاد و جزییات آن مفاهیمی دارد که باید به نسل جوان منتقل شود که دشمنان خود و کشور خود را بشناسند.
سردار "عبدالله ویسی" افزود: عملیات مرصاد بمراتب گسترده تر و با اهمیت تر از عملیات بیت المقدس بود چرا که در عملیات مرصاد با هدف براندازی نظام مقدس با 100 لشگر از مرز غربی آغاز شد که با شکستن خط وارد کشور ایران شدند.
وی افزود: با همت همه مردم ایران و تمام نیروهای نظامی کشور ، تنگه مرصاد به قبرستان منافقین و همه دشمنان ایران تبدیل شد.
وی گفت: برای برگزاری آیین های سالگرد این عملیات هفت کمیته تشکیل شده است که شامل کمیته های نظامی و امنیتی با مسوولیت ارتش، کمیته بسیج ، جوانان و مساجد با مسولیت سازمان ملی جوانان، کمیته فرهنگی ورزشی بعهده بنیاد شهید ، کمیته بانوان بعهده اداره کل امور بانوان، کمیته پشتیبانی و اصناف بعهده اداره بازرگانی، کمیته خبر و اطلاع رسانی بعهده بنیاد حفظ آثار و کمیته هماهنگی بعهده فرمانداری اسلام آباد تشکیل می شود.
  • سرباز بی سر
در حالی که عراق با بازپس‌گیری اغلب مناطقی که طی سال‌های گذشته از دست داده بود. می‌رفت تا با اقدامات بعدی صحنه نبرد را بیش از پیش به نفع خود تغییر دهد. پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تاریخ 27/4/1367 موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق ـ که دو بار دیگر نیز تکرار شد ـ با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، تهاجم دیگری را در تاریخ 3/5/1367 از طریق مرکز کرمانشاه و با به کارگیری نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) آغاز نموده و در حالی که اغلب یگان‌های ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بین اسلام‌آباد و کرمانشاه) پیشروی کرد. در پی حرکت دشمن، قوای خودی به سرعت وارد عمل شده و با انجام عملیات موسوم به «مرصاد» به مقابله با منافقین برخواستند.
هدف انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقین) 
استعداد دشمن
منافقین، حدود 30 تیپ رزمی جهت تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ 170 نفر نیروی رزمی (20 زن و 150 مرد) در اختیار داشت که به همراه نیروهای پشتیبانی به 280 نفر می رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده حدود 5200 نفر و نیروی در صحنه به حدود 7000 نفر می رسید.  
تجهیزات منافقین نیز عبارت بود از‌:120 تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، 40 نفربر PMP، 30 توپ 122 میلی‌متری، حدود 240 خمپاره‌، 1000 آرپی جی هفت، 700 تیربار، 20 توپ 106 میلی‌متری، 60 مسلسل دوشکا و حدود 1000 خودرو. 
سازمان رزم خودی
قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)
قرارگاه نجف
لشگر 6 پاسداران به استعداد 7 گردان
لشگر 32 انصار الحسین(ع) به استعداد 7 گردان
لشگر 57 اباالفضل(ع) به استعداد 2 گردان
لشگر 155 ویژه شهدا به استعداد 3 گردان
لشگر 9 بدر به استعداد 6 گردان
تیپ مستقل 12 قائم(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 75 ظفر به استعداد 1 گردان
تیپ مستقل 66 ولی امر(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 36 انصار المهدی به استعداد 3 گردان
معاونت فرهنگی قرارگاه نجف به استعداد 1 گردان
کمیته انقلاب اسلامی به استعداد 2 گردان
قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه
لشگر 27 محمد رسول الله(ص) به استعداد 4 گردان
لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) به استعداد 1 گردان
لشگر 33 المهدی(عج) به استعداد 1 گردان
لشگر 71 روح الله  به استعداد 3 گردان
سپاه ناحیه لرستان به استعداد 2 گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشگر 5 نصر به استعداد 2 گردان
تیپ مستقل 29 نبی اکرم (ص) به استعداد 4 گردان
تیپ مستقل 59 مسلم بن عقیل به استعداد 1 گردان
قرارگاه رمضان به استعداد 1 گردان
نیروهای کرند و اسلام آباد به استعداد 1 گردان
عناصری از لشگر 21 امام رضا(ع) و ارتش
شرح عملیات پذیرش قطعنامه598، از سوی ایران، عراق را در بن بست سیاسی و نظامی قرار داد، و بر گروه ها و عناصر «اپوزیسیون» نیز شوک شدیدی وارد ساخت. در این میان، منافقین تنها گروهی که همه حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بودند، برای خروج از بن بست، توطئه ای که ماموریت اجرای آن را به عهده داشتند را به مرحله اجرا در آوردند.
آنان در تحلیل های دورن گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامهرا می پذیرد که از جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی، و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و علی رغم آن که طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل و صالح آباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود منافقین به داخل را هموار ساخت، عراق هم چنین، پس از ورود منافقین به داخل، جهت پشتیبانی در چندین نوبت، اقدام به بمباران هوایی خطوط و نیروهای ایرانی کرد و هلیکوپترهای نیروبر عراق نیز، مرتبا به پشتیبانی منافقین مشغول بودند. هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران،  با چندین  تانک برزیلی دجله (دارای چرخ های لاستیکی و سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت 6 بعد از ظهر روز دوشنبه 3 مرداد به کرند و ساعت 8 شب به اسلام آباد و 10 شب به کرمان شاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام نمایند. اگر چه در ساعت های  مقرر به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمان شاه و گردنه حسن آباد، از پیشروی آن ها جلوگیری شد.  
در این عملیات (فروغ جاویدان) منافقین با 25 تیپ ( هر تیپ 200 نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین 4 تا 5 هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند.  مقارن ساعت 14:30 در تاریخ 3/5/67 منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب  و هلی برد  از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت 18:30 اولین تانک های عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و هم چنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمان شاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (20 کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمین گیر شدند. نیروهای خودی در فاصله 200 متری آنان در ارتفاعات  چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده، و بعد از ظهر 4 مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد –  کرند را قطع، و آن ها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز 5 مرداد عملیات  مرصاد را به رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده، و مابقی را به فرار وا داشتند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.  
نتایج عملیات
- عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی
- به هلاکت رساندن حدود 2000 نفر و به اسارت درآوردن 250 تن از نیروهای دشمن.
  • سرباز بی سر


 

چهارشنبه82/1/27،رمز حرکت:یا امام رضا(ع)،

محل کار:ارتفاع175 شرهانی

 

 

از صبح تا ظهر پیکر 7 شهید کشـــــف شد. بچه ها حساس

شدند. امام رضا (ع) کــه نام مبار کشـــــــان رمز حرکت

ماست امام هشتم است حتما یه شهید دیگه کشــــــــف میشـه

اما خبری نشد .تا اینکه خبر رسید که امام جماعت مســـــجد

جـــــــعفر الصــادق(ع) شــــــهرالماره عراق ،نزدیـــــک به

150 پیکر رو آوردن تحویل ما بدن.موجـــی از شــــــادی در

بین بچه ها حاکم شد سر قراررفتیم اجساد داخل کانـــتینر بود

یــکی یـــکی اجساد رو پایین آوردیم اما همه اجـــساد عراقی

بودند که خودمان کشـــــف کـــرده بودیم و تحویل عـــراقی ها

داده بودیم ولی عراقی ها اجساد را مخفی  کرده و  تــــــــحویل

خانواده ها نداده بودند اما اتفاقی افتاد که  خـــــــستگی از تنمون

خارج شد از بیـن اون همه اجساد عراقی پیکر مطهر یک شهید

کشف شد خیلی عجــــیب بود با 7 شهید کشف شده صبح ماشد

8شهید اما جالب تر نوشته پشت لباس شهید بود:

 

                                        

                             یا معین الضعفاء

  • سرباز بی سر

     در حالی که نیروهای بسیجی مراحل تکمیلی آمادگی رزم در عملیات « فرمانده کل قوا , خمینی روح خدا » را پشت سر می گذاشتند , بعد عرفانی و معنوی آنها , به خاطر خودسازی و شب زنده داری و حضور چندین ماهه در فضایی دور از هر نوع گناه و معصیت به ملکوت رسیده بود. در یک تقسیم بندی , شاید بتوان گفت که بیست درصد فعالیت , آمادگی نظامی بود و هشتاد درصد آن کار روی شخصیت انسانی و اسلامی , که البته متولی اصلی آن خود افراد بودند و این امر بدیهی بود , زیرا ریشه فکری نیروهای دارخوین و دیگر جبهه ها متکی بر دین باوری بود که اکنون به خودباوری و خداباوری رسیده بودند.
در آن زمان جبهه حزب الله , در میان انصار و اصحاب امام (ره ) و انقلاب , بیش از هر کس دیگری تحت تاثیر شخصیت « آیت الله دکترمحمدحسینی بهشتی » بود که حملات ناجوانمردانه ضدانقلاب با حمایت و هدایت و مرکزیت سازمان منافقین که این روزها با عنایت خداوند متعال به دام بلا گرفتار شده اند , بر ترور شخصیت والای ایشان متمرکز شده بود. در لحظات حساسی که به اجرای عملیات آفندی در جبهه نزدیک می شدیم و بحران داخلی , مخصوصا در تهران به اوج خود رسیده بود , حضور آیت الله بهشتی در دارخوین جلوه ای دیگر داشت و آن از الطاف و هدایای خداوند به رزمندگان بود.
             برادر جانباز « سیدعلی بنی لوحی » از رزمندگان استان قهرمان پرور اصفهان در مورد دعوت از شهید بهشتی قبل از عملیات فرمانده کل قوا برای حضور در منطقه دارخوین می گوید : « فهمیدم که آقای بهشتی در اهواز هستند. با (شهید) مصطفی ردانی پور (1 ) برای دیدار و دعوت از ایشان راه افتادیم . با هر دردسری بود آقای بهشتی را در یک ساختمان قدیمی پیدا کردیم که پس از کارهای روزانه , ساعتی در آنجا مستقر شده بودند. برادران وقتی فهمیدند از دار خوین آمده ایم سخت نگرفتند و ما وارد اتاقی شدیم , اتاق کوچکی در انتهای یک راهرو. آقای بهشتی با پیراهن سفید بلندی , در کنار اتاق دراز کشیده و در حالی که سر را روی بازوی خود گذاشته بودند , استراحت می کردند. با ورود ما که با سروصدا همراه بود , ایشان از خواب بیدار شدند. ما از این که در این حالت مزاحم شده بودیم خجالت کشیدیم , اما رسیده و نرسیده محو جمال دوست داشتنی این روحانی بزرگ شدیم , اولین نگاه ما محبت و لبخندی بر لب های مبارک همراه بود. پشت سر ما چند خبرنگار و عکاس هم وارد اتاق شدند. آقا با همان لبخند و برخورد خوش گفتند : خواهش می کنم عکس نیندازید تا من لباس بپوشم . قبا و عمامه چهره مظلوم انقلاب را برای ما آشناتر کرد. « مصطفی ردانی پور » را از قم می شناختند و به واسطه او , مرا هم تحویل گرفتند. آن چنان سلام و احوالپرسی می کردند که انگار سالهاست ما را می شناسند و از نزدیک ارتباط داریم . مصطفی توضیح داد که عملیاتی در دارخوین انجام خواهد شد و شما تشریف بیاورید و برای بچه ها صحبت کنید. آقای بهشتی گفتند : وقت من پر است و باید برای امور قضایی به شهر بهبهان بروم ولی علی رغم این که مقید به نظم هستم چاره ای ندارم جز اینکه همه کارها و برنامه ها را تغییر بدهم و به دارخوین بیایم . باور کردنی نبود. یعنی به همین راحتی پذیرفتند. آقای بهشتی از جای برخاستند. مصطفی پیش دستی کرد و عبای ایشان را برداشت . آقای بهشتی بدون تعارف اجازه دادند آقا مصطفی عبا را بر شانه های ایشان بیندازد. آیت الله بهشتی به طرف در اتاق حرکت کردند مثل این که زمین زیرگام های استوار آن روحانی بزرگ می لرزید. قامتی بلند و سیمایی نورانی داشت که همه از دیدنش به وجد آمده بودند. دقایقی بعد با جیپ آهویی که داشتیم روی جاده دارخوین بودیم ... » (2 )
              در اوج بحران داخلی که بنی صدر و منافقین اتحاد خود را علنی کرده بودند و علیه حزب الله وارد عمل می شدند , حضور شهید بهشتی به عنوان محور اصلی جبهه حزب الله در دارخوین بسیار مبارک بود. بنی صدر تضاد فکری خود را بیش از هرکس با شهید بهشتی علنی کرده بود. در معنای بهتر , بهشتی خود را سپر امام قرار داده و دشمنان که نمی توانستند تضادهای خود را با امام علنی کنند به ایشان می تاختند. اکنون بهشتی در حالی به دارخوین قدم می نهاد که بنی صدر فرمانده کل قوا بود و وقایع سیاسی در کشور , بر لبه تیغ بود و اخلاص حرف آخر را می زد.

           سردار سرلشکر پاسدار سیدیحیی (رحیم ) صفوی , فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که آن زمان فرماندهی عملیات منطقه جنوب را به عهده داشت حضور شهید بهشتی در منطقه عملیاتی را اینگونه روایت می کند : « شهید بهشتی به انرژی اتمی در منطقه دارخوین آمدند. بچه ها دوروبراشان جمع می شوند. جمعی دوستانه و صمیمی و شهید بهشتی صحبت بسیار تقویت کننده ای می کنند , از جمله فرموده بودند : « اول که ما آمدیم جنوب , ناامیدی حاکم بود ولی اکنون امید حاکم است . » آن جمعی که اطراف شهید بهشتی بودند , 120 نفرشان دو سه روز بعد به شهادت رسیدند و کسی نمی دانست ایشان هم دو هفته بعد به شهادت می رسند . » (3 )
جمع بسیار خوبی بود. نزدیک شدن به عملیاتی که نیروها ماه ها منتظر آن بودند حال و هوای خوبی به آنها داده بود. حاکم شدن امید در جبهه خودی , پس از ناچار کردن دشمن به توقف در خارج از دروازه های شهرهای مهمی چون آبادان , اهواز و دزفول , می توانست در نهمین ماه از شروع جنگ شکست های پی درپی را به جبهه دشمن تحمیل نماید و در چهره آقای بهشتی , آرامشی حاکم بود که نشان دهنده علاقه ایشان به کسانی بود که با یکدیگر سنخیت فکری و روحی داشتند و روح های بزرگی که اهل عبادت و بندگی خداوند و مقید به خواندن نوافل بودند و گذشت زمان آنها را به سرعت به سوی معبود می برد. چند ساعتی که شهید بهشتی میهمان بچه ها بودند , (شهید) مصطفی ردانی پور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارائه داد و (شهید) علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نورامیدی که در دل « یاران امام » ایجاد شده بود را شعله ور کرد تا لحظه وداع فرا رسید و باز هم برادر جانباز « سیدعلی بنی لوحی » از این لحظات عرفانی روایت می کند : « بهشتی قامتی بلند و رشید و هیبتی خدایی داشت . با محاسنی که به سفیدی گرائیده بود و نوری در چهره معصوم که نشان از تعبد و ولایت پذیری او داشت . رزمندگان عاشق امام خود بودند و اکنون آن عشق را در دوستی و ابراز محبت به بهشتی ابراز می کردند.
          هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم . بچه ها حال خود را نمی فهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت می دادند. اشک شوق قطع نمی شد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بی اختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین , روی کاپوت , کنار شیشه , الله اکبر گویان , قیامتی به پا شده بود. نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مانند نقل و نبات در سالن و کنار دیوارها ریخته بود و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم می شد. خودرو چند متری رفت و حال و هوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود , ادامه داشت . ما هم که مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش می کردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچه ها چشم برنمی داشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور دادند ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین و با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود , چون کوهی استوار , به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پربرکتی بود. صحنه وداع , صحنه ای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود . » (4 )
              آیت الله « سیدمحمد حسینی بهشتی » که خود بیست روز بعد به شهادت رسید در حالی جبهه دارخوین را ترک می کرد که برای رزمندگان « شمیم عطرآگین امام » را به ارمغان آورده بود و « یاران انقلاب » با امیدی بسیار رهسپار تهاجم علیه دشمن شدند.
  • سرباز بی سر