هیئت فرهنگی مذهبی عشاق الشهداء

پیرو و فدایی امام سید علی خامنه ای رهبر عزیز و نایب صاحب العصر و زمان (عج)

هیئت فرهنگی مذهبی عشاق الشهداء

پیرو و فدایی امام سید علی خامنه ای رهبر عزیز و نایب صاحب العصر و زمان (عج)

نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۸ مطلب با موضوع «مذهب و ائمه معصومین (عیله السلام)» ثبت شده است

حضرت امیر المومنین علی (ع ) فرزند ابوطالب شیخ بنی هاشم عموی پیغمبر اکرم (ص) بود که پیغمبر اکرم او را سرپرستی نموده و در خانه خود جای داده و بزرگ کرده بود و پس از بعثت نیز تا زنده بود ازآن حضرت حمایت کرد و شر کفار عرب و خاصه قریش را از وی دفع نمود .

علی ع بنا به نقل مشهور ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال بر اثر قحطی که در مکه و حوالی آن روی دا د بنا به در خواست پیغمبر اکرم ص  از خانه پدر به خانه پسرعموی خود پیغمبر اکرم  منتقل کردید. و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد پس از چند سال که پیغمبر اکرم ص به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در غار حرا وحی آسمانی به وی رسید. وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد وما جرارا فرمودعلی ع به آن حضرت ایمان آورد. وباز درمجلسی که پیغمبرا کرم ص خویشاوندان نزدیک خود را جمع کرده و بدین خدا دعوت نمود فرمود نخستین کسی از شما که دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصی و وزیر من خواهد بود.تنها کسیکه از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی ع بود و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود. از این روی علی ع نخستین کسی است که به اسلام ایمان آورد و نخستین کسی است که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید.
علی ع پیوسته ملازم پیغمبر اکرم ص بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند علی ع در بستر پیغمبر اکرم ص خوابید و آن حضرت از خانه بیرون آمده .رهسپار مدینه گردید
در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم ص بود و آن حضرت در هیچ زمان علی ع را کنار نزد و یگانه دختر محبوبه خود فاطمه را به عقد آن حضرت درآورد. و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد. علی ع در تمام  جنگهاپی که پیغمبر اکرم ص شرکت داشتند حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت اورا درمدینه به جای خود قرارداده بودودر هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت. و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری با پیغمبر اکرم ص مخالفت نکرد چنانکه آن حضرت فرمود هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شوند.علی ع روز رحلت پیغمبر اکرم سی و سه سال داشت و با اینکه در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بودبه بهانه اینکه وی جوان است و مردم بواسطه خونهایی که در جنگهابه همراه پیغمبر اکرم ص ریخته با وی دشمنند از خلافت  کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شئون عمومی بکلی قطع شد وی نیز به تربیت افراد پرداخت و بیست و پنجسال که زمان خلا فت سه خلیفه پس از رحلت پیغمبر اکرم ص بودبدین ترتیب گذرانید و پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با آن .حضرت بیعت نموده و به خلافتش برگزیدند
آن حضرت در خلافت خود که چهار سال و نه ماه تقریبا طول کشید سیرت پیغمبر اکرم ص را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات بضرر برخی از سود جویان تمام می شد و از این روی عده ای از صحابه که پیشاپیش آنها ام المومنین عایشــه و طلحــه و زیبــر ومعاویــه بودند خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برداشتـه و بنای شورش وآشوبگری گذاشتند .
آن حضرت برای خوابانیدن فتنه , جنگی با ام المومنین عایشه و طلحه و زیبر در نزدیکی بصره که به جنگ جمل معروف است و جنگی دیگر با معاویه در مرزعراق و شام که به جنگ صفین معروف است و یکسال و نیم ادامه یافت و جنگی  با خوارج در نهروان که به جنگ نهروان معروف است  کرده و به این ترتیب بیشتر مساعی آن حضرت در ایام خلافت خود صرف رفع اختلافات داخلی شد و پس از مدتی صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سر نماز .بدست یکی از خوارج ضربتی خورده و در شب بیست و یکم ماه شهید شدند .

امیرالمومنین علی ع به شهادت تاریخ و اعتراف دوست و دشمن در کمالات انسانی نقیصه ای نداشته و در فضایل اسلامی نمونه کاملی ا ز تربیت پیغمبر اکرم ص .بود .بحثهایی که در اطراف شخصیت او شده و کتابهایی که در این باره شیعه و سنی و سایر مطلعین و کنجکاوان نوشته اند درباره هیچیک از شخصیت های تاریخ اتفاق نیفتاده است
علی ع در علم و دانش داناترین یاران پیغمبر اکرم ص و سایرمسلمانان بود  و نخستین کسی است در اسلام که در بیانات علمی خود در استدلال و برهان را باز کرد و در معارف الهیه بحث فلسفی نمود و در باطن قرآن سخن گفت و برای نگهداری لفظ قرآن دستورزبان عربی را وضع فرمود و تواناترین عرب بود در سخنرانی. علی ع که در زمان پیغمبر اکرم ص و پس ازآن در همه جنگها شرکت کرد.

در شجاعت ضرب المثل بود هرگز ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با اینکه بارها ضمن حوادثی مانند جنگهای احد و حنین و خیبر و خندق یاران پیغمبر اکرم ص و لشکریان اسلام لرزیدند و یا پراکنده شده فرار نمودند وی هرگز پشت به دشمن نکرد و هرگز نشد که کسی از مردان جنگی دشمن با وی درآویزد و جان به سلامت برد و در عین حال با کمال توانایی, ناتوانان را نمی شکست و فراریان را دنبال نمی کرد و شبیخون نمی زد و آب بروی دشمن نمی بست .
حضرت علی ع در سال 40 هجری در ماه مبارک رمضان در شب نوزدهم ضربت خوردند .و در شب بیست و یکم به شهادت رسیدند

حضرت علی ع با همه وجود و خالصانه از حریم دین خدا حمایت کرد لحظه ای در آسایش نبود مخصوصا در ایام پر مخاطره حکومت عدل گسترش که نظیر  آن وجود نداشته است.

 پیامبر اکرم ص حضرت علی  و خودشان را از یک شجره می دانستند و می فرمودند : .من و علی پدر این امت هستیم من شهر علم هستم و علی درب آن


وصیت امیر مومنان علی ع

طبری در تاریخ و ابوالفر اصفهانی در مقاتل الطالبیین وصیت نامه امیر مومنان ع را ذکر کرده اند. این وصیت نامه چنین است .
بسم الله الرحمن الرحیم
این وصیت‌نامه علی بن ابیطالب است. گواهی می دهد که معبودی جز خدای بی شریک نیست و محمد بنده و پیامبر اوست که وی را با هدایت و آیین حق فرستاد که بر همه دینها چیرگی دهد اگرچه مشرکان آن را ناخوش دارند. نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای خدای بی شریک و پروردگار جهانیان است. چنین مامور شده ام و من از مسلمانانم. شما دو تن حسن و حسین ع را به تقوای الهی سفارش می کنم. درجست و جوی دنیا نباشید اگر چه دنیا در جست و جوی شما باشد و بر چیزی از دنیا که از دست شما می رود دریغ مخورید. جز حق مگویید و برای پاداش کار کنید برای آخرت کار کنید. دشمن ستمگر و یاور مظلوم و ستمدیده باشید. شما دو تن و همه فرزندان و خانواده ام و هرکس را که این وصیت نامه من به دست او می رسد به تقوای الهی و رعایت نظم در کارها و اصلاح میان خودتان سفارش می کنم. زیرا از رسول خدا ص شنیدم که می فرمود اصلاح میان مردم برتر از تمام نماز و روزه است و دشمنی مکنید که باعث زوال دین است و نیرویی نیست مگر به استعانت خدا. به خویشاوندان خود بنگرید. پس با آنها رفت و آمد. کنید که خداوند محاسبه را بر شما سبک می کند .خدا را ا در مورد یتیمان رعایت کنید. گرسنه شان نگه ندارید تا در محضر شما در  خواری نیفتند. زیرا از رسول خدا ص شنیدم که می فرمود هر کس یتیمی را سرپرستی کند تا بی نیاز شود .
خداوند بهشت را برای او واجب می گرداند. و اگر کسی مال یتیمی را بخورد جهنم را بر او واجب
می کند. خدا را خدا را در مورد قرآن منظور دارید تا مبادا دیگران در عمل بدان از شما پیشی گیرند خدا را در مورد همسایگانتان پیش نظر آورید که سفارش شدگان پیامبرتان هستند. خدا را خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان منظور دارید. پس تا زمانی که باقی هستید نباید از وجود شما خالی باشد که اگر متروک شود نتوانید همتایی برای آن قرار دهید و کوچک ترین چیز برای کسی که از آن بازگردد آمرزش تمام گناهانی است که پیش از آن مرتکب شده بود. خدا را خدا را درباره نماز رعایت کنید که آن بهترین کردارها و ستون دین شماست. خدا را خدا را درباره زکات پیش چشم آورید که آن خشم .پروردگارتان را فرو می‌نشاند. خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا با مالها و جانهایتان منظور دارید .
جز این نیست که دو تن در راه خدا جهاد می کنند, پیشوای هدایت کننده و کسی که مطیع او و پیرو هدایت اوست. خدا را خدا را درباره ذریه پیامبرتان ص رعایت کنید و مبادا پیش روی شما به آنان ستم کنند. خدا را خدا را در مورد یاران پیامبرتان ص منظور دارید کسانی که بدعتی از آنان سر نزده و بدعتگذاری را پناه نداده‌اند. زیرا رسول خدای به آنان سفارش کرده و بدعتگذاران آنان و پناه دهندگان به آنان را لعنت فرموده است. خدا را خدا را در مورد مستمندان و مسکینان پیش چشم آورید. پس آنان را در زندگی خود سهیم کنید .
سپس فرمود نماز. نماز. در راه خدا از سرزنش سرزنشگران بیم مدارید خداوند شما را از شر کسانی که بر ضد شمایند کفایت کند. با مردم به نیکویی سخن بگویید چنان که خداوند شما را بدان فرموده است و امر به معروف و نهی از منکر را کنار مگذارید که در این صورت خداوند بدان شما را بر شما حاکم کند. آن گاه دعا می کنید ولی به استجابت نمی رسد. بر شما باد دوستی و بخشندگی و از جدایی و دشمنی و پراکندگی بر حذر باشید. در کار نیک و پرهیزگاری .یار همدیگر باشید و بر گناه و ستم همدلی مکنید. پروای خدا پیشه کنید که خدا سخت مجازات است.

خداوند دودمان شما را حفظ کند و پیغمبر را در میان شما بر جای دارد و شما را به خدا می سپارم که بهترین نگهدارنده است و سلام و رحمت و برکات الهی را بر شما می خوانم .


تالیفات امیرالمومنین ع

ـ جمع القرآن و تاویله یا جمع آوری آیات قرآن براساس ترتیب نزول

ـ کتابی که آن حضرت در آن شصت نوع از انواع علوم قرآنی را جمع کرده و برای هر نوع از آنها

مثالی زده است

ـ الجامعه

ـ الحفر

ـ صحیفه الفرائض

ـ کتابی درباره زکات چارپایان

ـ کتابی در ابواب فقه

ـ کتابی دیگر در ابواب فقه

ـ نامه آن حضرت به مالک اشتر

ـ وصیت وی به محمد حنفیه

ـ دعاها و مناجاتی که از آن حضرت به جا مانده است و برخی از دانشمندان آنها را جمع کرده و بدان صحیفه علویه گفته‌اند .

ـ مسند آن حضرت که توسط نسایی جمع آوری شده است. این کتاب حاوی احادیث و روایاتی است که از آن حضرت نقل شده است .

ـ جنة الاسماء در کشف الظنون در این باره آمده است جنة الاسماء نوشته امام علی بن ابیطالب است که امام محمد غزالی متوفا در 505 ه بر آن شرحی نوشته است .


کتابهایی که سخنان آن حضرت را گرد آورده اند

.ـ نهج البلاغه که توسط شریف رضی جمع آوری شده و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است
ـ مافات نهج البلاغه من کلامه سخنان آن حضرت که در نهج البلاغه نیامده است جمع آوری شده توسط فاضل معاصرشیخ هادی بن شیخ عباس بن شیخ جعفر فقیه نجفی این کتاب به چاپ رسیده است
.ـ مائه کلمه جمع آوری شده توسط جاحظ مطبوع
ـ غرر الحکم و دررالکلم گردآوری شده توسط عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد آمدی تمیمی. وی این سخنان را از کلمات کوتاه آن حضرت جمع آوری کرده و به نهج البلاغه نزدیک است. انگیزه آمدی در تالیف این کتاب کاری بود که جاحظ در تالیف مائه الکلمه به انجام رسانده بود. مطبوع
.ـ دستور معالم الحکم مطبوع
.ـ نثر اللالی جمع آوری شده به وسیله ابوعلی فضل بن حسن طبرسی مولف مجمع البیان مطبوع
ـ مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابیطالب جمع آوری شده توسط ابواسحاق و طواط انصاری. در
این کتاب صد سخن حکمت آمیز منسوب به آن حضرت نقل شده است. این کتاب در لایپزیک و بولاق به طبع رسیده و به فارسی و آلمانی برگردانده شده است
.ـ قلائد الحکم و فرائد الکلم گردآوری شده توسط قاضی ابو یوسف یعقوب بن سلیمان اسفراینی
.ـ معمیات علی ع
.ـ امثال الامام علی بن ابیطالب طبع جوائب که بر پایه حروف الفبا ترتیب یافته است
.ـ سخنان علی ع که شیخ مفید در کتاب ارشاد خود نقل کرده است
.ـ سخنان و نامه های آن حضرت که نصر بن مزاحم در کتاب صفین خود نقل کرده است
ـ سخنان علی ع که در کتاب جواهر المطالب آورده شده است و کتابهای دیگری غیر از آنچه نام بردیم

  • سرباز بی سر

بهشت ایران مشهدالرضا


آروم آروم تو خیابون قدم میزنی اما عجله تو چشمات موج میزنه
انتهای خیابونو نگاه میکنی یک گنبد می‌بینی با دو تا گلدسته
چراغای حرم از دور به شب جلوه‌ای دو چندان بخشیده. چراغای رنگارنگ در اطراف گنبد فراوونه. دوست داری ساعتها نگاشون کنی اما با دیدن این صحنه پاهات قدرت میگیره و با همه توان به سمتش روونه میشی
با خودت فکر میکنی که هنگام وصل شدن چی بگی
چشمتو از گنبد بر نمیداری هر چه جلوتر میروی و نزدیکتر میشی اضطرابت بیشتر میشه
حالا دیگه روبه‌روی حرم ایستادی. نگاه میکینی همون موقع دلت میشکنه و دوست داری آسمون چشماتو به بارون اشک مهمون کنی
قدمات ملایم شده و دیگر اون شتاب اولیه رو نداره آروم آروم پیش میری
صدای مناجات آروم به گوشت میرسه
انگار در حال قدم زدن تو عرش هستی
احساس میکنی که دنیا زیر پای توئه و داری از بالا زمینو نگاه میکنی
همه جا روشنه یک گنبد طلایی که نور ظاهریش مشهدو روشن کرده و نور واقعیش عالمو روبه روی توئه به سمتش قدم بر میداری گوشه‌ای میشینی و گنبد و گلدسته چراغونی شده رو نگاه میکنی
دل شکسته شکسته‌تر میشه
بغضت میشکنه
اشکی که ساعتهاست گوشه‌ی چشمت جا گرفته آروم آرام رو گونه‌هات میریزه و زبان قفل شده‌ت باز میشه
حتما خیلی حرفها با آقایت داری

واسه اون گنبد زرین، پشت کوههای خراسون
واسه اون صحن مطهر، تو غروب کنار ایوون
واسه کفترای معصوم که تو آسمون میگردن
واسه آدمای مغموم که میان دخیل می بندن
واسه اون هوای تازه، که پر از عطر گلابه
اگه دستم به ضریحت برسه واسم یه خوابه
واسه اون ساحت پاکی که درش همیشه بازه
واسه دستای نیازی که به سوی تو درازه
چقدر آرزو دارم لب حوض وضو بگیرم
یا که از تربت پاکت، مث یاسها بو بگیرم
واسه اون اوج شکفتن، تو عالم زیارت
واسه اون لحظه‌ای که آدم، میرسه به بی نهایت
دل من تنگه میدونی، تو که ماه آسمونی

  • سرباز بی سر
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.


«ام ‏البنین، فاطمه کلابیه‏»، یکى از مادران برجسته تاریخ است که زندگى او مالامال از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن ‏على (علیه السلام) بسیار موفق بوده است. تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده ‏اند و پیام ‏رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه (سلام الله علیها) همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نام های عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد. هر چهار برادر به امام خویش، حسین (علیه السلام) وفادار بودند. فرزند نخستشان، حضرت عباس (علیه السلام)، مولود پاک و زیبایی به نام قمر پرفروغ بنی هاشم، علمدار کربلاست که قدوم مبارکش زیبنده و چشم و چراغ خاندان اهل بیت بود و به یقین خداوند سبحان با خلقت عباس زیباترین هدیه را به بشریت عطا فرمود، هدیه ای که به بهای ناب و طلای سفید می ارزد و الحق جمال و جلال و وقار و فداکاری اش مبین همه خوبی ها و مهربانی هاست.

این بانوی بزرگوار فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت‏ بودند و هر 4 تن در کربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام‏ البنین (سلام الله علیها) امضاى سبز مولاى متقیان على (علیه السلام) قرار گرفت.

ارادت قلبی ام البنین (سلام الله علیها) به خاندان پیامبر (صلوات الله علیه) آنقدر بود که امام حسین (علیه السلام) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (علیه السلام) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (علیه السلام).

این همسر شهید، مادر چهار شهید و طلایه‏ دار پیام ‏آوران کربلا پس از حضرت زینب (سلام الله علیها) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه ‏اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال 64 ه.ق دار فانى را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا (صلوات الله علیه)، امام حسن (علیه السلام)، و فاطمه بنت‏ اسد و دیگر چهره‏ هاى درخشان شریعت محمدى (صلوات الله علیه) به خاک سپرده شد.

اگر چه جسم او در خاک است، اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسانهایى تربیت‏ شده ‏اند که در تاریخ مانا و ماندگار خواهد بود.


تقدیم به ام البنین (علیها السلام)

روزی که علی بن ابیطالب با عقیل مشورت کرد و از آن پیر نسب شناس همسری خواست که (ولدتها الفحوله) فرزندانش شیر مردان روزگار باشند، هیچ کس حتی عقیل نفهمید که چرا و از چه جهت؟ اما تو را نمی دانم. تا بحال فکر نکرده بودم شاید می دانستی. پس بگذار بگوئیم نمی دانستی.
تو! فاطمه کلابیه! که به پاکدامنی شهره بودی... اما چون تو کم نبودند در آن عصر و او تو را برگزید. نمی دانم آنروز به او چگونه جواب دادی، اما آنقدر می دانم که نوعروس خانه حیدر شدی.

نامت فاطمه بود؛ اما دوست نداشتی فاطمه صدایت کند. نخستین بار که تو را فاطمه خواندند، نشستی و در غم تنهاترین بانوی آسمانی، زار گریستی و یادش را در دل زنده نگاه داشتی. خود را با آفتاب عظمت او مقایسه نمودی و گفتی: "مرا فاطمه مخوانید. فاطمه کوثر رسول است، مادر هستی است. من کنیز اویم، البته اگر این افتخار نصیبم شود."

و باز مردم دهان ناپاک مدینه سخن آغاز کردند که دیگر حسنین و زینبین روز خوشی نمی بینند! (مگر نه اینست که همین مردم آنها را یتیم کرده بودند با یاری نکردن علی و فاطمه؟؟!) اما آن روز تو با علی شرطی کردی که: مولای من! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن کوثر رسول تن کودکان را لرزان می بینم! روز اول به خدمت زینب رفتی که طفلی٦ ساله بود و گفتی که به خدمت خانه و شما آمده ام! کدبانوی خانه شمائید خانمم! و اینگونه زندگی آغاز شد تا آنزمان که خدا به تو و علی فرزندی عطا کرد.

و باز هم شروع کردند که: دیگر تمام شد. فرزند خودش که بیاید دیگر اولاد زهرا از چشم میافتند اما...

آن روز که برخاستی کودکان و علی بر سر سفره غذا بودند. عباست را آرام در آغوش گرفتی و نزدشان رفتی و ناگهان همه دیدند بجز زمین که بر گرد سر این کودکان و پدرشان می چرخد کودک شیرخواره ای و مادرش نیز خود به تنهایی گردشی عظیم آفریده اند که عالمیان را انگشت حیرت به دهان گذاشته...

عباس من به فدایتان! آرام آرام میگفتی و میگریستی. به فدای تو حسن جان! به فدای تو زینب جان. به فدای تو ام کلثوم و ناگهان دیگر فدایش کردی... به فدایت شود حسین فاطمه. من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال! کنیززاده را چه به برابری و برادری با شما...

 آری، تو کوثر رسول نبودی؛ اما درس آموخته مکتب او بودی، اما اکنون بقیع، مهمانی تازه دارد. رفتی و عاشقانه در جوار مادر علی (علیه السلام) و فرزند او امام حسن مجتبی (علیه السلام) رخ در خاک دلربای بقیع کشیدی.

غروب غم انگیز تو بانوی فاطمی سرشت را به حق باوران و شیفتگان خاندان رسول اکرم (صلوات الله علیه) تسلیت می گوییم.

  • سرباز بی سر
ام البنین مادر عباس بن علی علیه السلام بود. نام اصلی اش فاطمه و دختر «حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر» بود.
 روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به برادرش، عقیل، که از حسب و نسب اعراب آگاهی داشت، گفت:« برای من همسری را انتخاب کن که فرزندانی شجاع و دلیر بزاید.»
 عقیل ام البنین را انتخاب کرد و به امام علی علیه السلام گفت:« با این بانو که از قبیله بنی کلاب است ازدواج کن زیرا که در میان اعراب شجاع تر از پدران او سراغ ندارم.»
 و امیرالمؤمنین علیه السلام او را به همسری برگزید.
 فرزندان او عباس علیه السلام و عبدالله و جعفر و عثمان بودند که هر چهار تن در کربلا به شهادت رسیدند.
 ایمان عمیق این بانو را از این جا روشن می‌شود که وقتی بشیر به مدینه آمد و خبر شهادت هر چهار فرزندش را به او داد، ام البنین از او سئوال کرد:« فرزندان من و هر کس زیر این آسمان آبی است، فدای حسین باد! مرا از حسین خبر بده.»
 
 منابع:
 قصه کربلا، ص 544، پاورقی 1.
 تنقیح المقال، ج 3، ص 70، از فصل نساء.
  • سرباز بی سر

امام صادق علیه السلام فرمود: «رحم الله عمی العباس لقد اثر و ابلی بلاء حسنا...»(1) خدا رحمت کند عموی ما عباس را، عجب نیکو امتحان داد، ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد. برای عموی ما عباس مقامی در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را می‏برند.

این زن بزرگوار(ام‌البنین)که تا آن وقت زنده بود ولی در کربلا نبود، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست. در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت‏ حسین بن علی علیه السلام شهید شدند. برای این پسرها ندبه و گریه می‏کرد. گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع می‏ نشست و ندبه‏ های جانسوزی می‏کرد. زن‌ها هم دور او جمع می‏ شدند. مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آن همه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا می‏آمد و می‏ایستاد و می‏ گریست.
اینقدر جوانمردی، اینقدر خلوص نیت، اینقدر فداکاری! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه می‏کنیم، به روح عمل نگاه نمی‏کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد.
شب عاشوراست. عباس در خدمت اباعبدالله علیه السلام نشسته است. در همان وقت ‏یکی از سران دشمن می ‏آید، فریاد می‏زند: عباس بن علی و برادرانش را بگویید بیایند. عباس می‏شنود ولی مثل این که ابدا نشنیده است، اعتنا نمی‏کند. آنچنان در حضور حسین بن علی مؤدب است که آقا به او فرمود: جوابش را بده هر چند فاسق است. می ‏آید می‏ بیند شمر بن ذی الجوشن است. شمر روی یک علاقه خویشاوندی دور که از طرف مادر عباس دارد و هر دو از یک قبیله ‏اند، وقتی که از کوفه آمده است ‏به خیال خودش امان نامه‏ ای برای اباالفضل و برادران مادری او آورده است. به خیال خودش خدمتی کرده است. تا حرف خودش را گفت، عباس علیه السلام پرخاش مردانه‏ ای به او کرد، فرمود: خدا تو را و آن کسی که این امان نامه را به دست تو داده است لعنت کند. تو مرا چه شناخته ‏ای؟ درباره من چه فکر کرده ‏ای؟ تو خیال کرده ‏ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما در آن بزرگ شده‏ ایم و آن سینه ای که از آن شیر خورده ‏ایم، این طور ما را تربیت نکرده است.
می‏گوید: ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظره ‏ای که عباس من، شیر بچه من، حمله می‏کرد می‏دیدی و دیده‏ ای! ای مردمی که آنجا حاضر بوده ‏اید! برای من داستانی نقل کرده ‏اند، نمی‏دانم این داستان راست است ‏یا نه. یک خبر خیلی جانگداز به من داده ‏اند، نمی‏دانم راست است‏ یا نه. به من گفته‏ اند که اولا دست‌های پسرت بریده شد، بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت‏ یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد. وای بر من که می‏گویند بر سر شیر بچه ‏ام عمود آهنین فرود آمد. بعد می‏گوید: عباس جانم! فرزند عزیزم! من خودم می‏دانم که اگر دست در بدن داشتی هیچ کس جرات نزدیک شدن به تو را نمی‏کرد.
جناب ام البنین، همسر علی علیه السلام، چهار پسر از علی دارد. مورخین نوشته‏ اند علی علیه السلام مخصوصا به برادرش عقیل توصیه می‏کند که زنی برای من انتخاب کن که ‏«ولدتها الفحولة‏»؛ از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لی ولدا شجاعا»می‏خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید.(البته در متن تاریخ ندارد که علی علیه السلام گفته باشد هدف و منظور من چیست، اما آنها که به روشن‌بینی علی معترف و مؤمن ‏اند می‏گویند علی آن آخر کار را پیش‌بینی می‏کرد.) عقیل، ام‌البنین را انتخاب می‏کند. به آقا عرض می‏کند که این زن از نوع همان زنی است که تو می‏خواهی. چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است، از این زن به دنیا می‏آیند، هر چهار پسر در کربلا در رکاب اباعبدالله حرکت می‏کنند و شهید می‏شوند. وقتی که نوبت ‏بنی‌هاشم رسید، اباالفضل که برادر ارشد بود به برادرانش گفت: برادرانم! من دلم می‏خواهد شما قبل از من به میدان بروید، چون می‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم. گفتند: هر چه تو امر کنی. هر سه نفر شهید شدند، بعد اباالفضل قیام کرد. این زن بزرگوار(ام‌البنین)که تا آن وقت زنده بود ولی در کربلا نبود، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست. در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت‏ حسین بن علی علیه السلام شهید شدند. برای این پسرها ندبه و گریه می‏کرد. گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع می‏نشست و ندبه ‏های جانسوزی می‏کرد. زن‌ها هم دور او جمع می‏شدند. مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آن همه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا می‏آمد و می‏ایستاد و می‏گریست. از جمله ندبه ‏هایش این است:

لا تدعونی ویک ام‌البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت ‏بنون لی ادعی بهم
و الیوم اصبحت ولا من بنی

  ای زنان! من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید(چون ام البنین یعنی مادر پسران، مادر شیر پسران)، دیگر مرا به این اسم نخوانید. وقتی شما مرا به این اسم می‏خوانید، به یاد فرزندان شجاعم می‏افتم و دلم آتش می‏گیرد. زمانی من ام‌البنین بودم ولی اکنون ام‌البنین و مادر پسران نیستم.
مرثیه‏ای دارد راجع به خصوص اباالفضل العباس:

یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منه احد

می‏گوید: ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظره‏ای که عباس من، شیر بچه من، حمله می‏کرد می‏دیدی و دیده ‏ای! ای مردمی که آنجا حاضر بوده اید! برای من داستانی نقل کرده ‏اند، نمی‏دانم این داستان راست است ‏یا نه. یک خبر خیلی جانگداز به من داده‏اند، نمی‏دانم راست است‏ یا نه. به من گفته اند که اولا دست‌های پسرت بریده شد، بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت‏ یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد. وای بر من که می‏گویند بر سر شیر بچه‏ ام عمود آهنین فرود آمد. بعد می‏گوید: عباس جانم! فرزند عزیزم! من خودم می‏دانم که اگر دست در بدن داشتی هیچ کس جرات نزدیک شدن به تو را نمی‏کرد.

تا حرف خودش را گفت، عباس علیه السلام پرخاش مردانه ‏ای به او کرد، فرمود: خدا تو را و آن کسی که این امان نامه را به دست تو داده است لعنت کند. تو مرا چه شناخته‏ ای؟ درباره من چه فکر کرده ‏ای؟ تو خیال کرده ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما در آن بزرگ شده ‏ایم و آن پستانی که از آن شیر خورده ‏ایم، این طور ما را تربیت نکرده است.
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

پی‏ نوشت:
1-ابصار العین، ص‏26.
منبع:کتاب: مجموعه آثار، ج 17، ص 242 ، نویسنده: شهید مطهری

 
  • سرباز بی سر

پس از شهادت امیرالمؤمنین على علیه السلام ، فرزندانش شبانه جنازه آن حضرت

را در زمین بلندى مخفیانه به خاک سپردند. سالها گذشت . جز ائمه علیهماالسلام و

هارون الرشید حادثه اى سبب پیدا شدن قبر حضرت گردید و آن حادثه چنین بود؛

عبدالله بن حازم مى گوید:روزى براى شکار همراه هارون از کوفه خارج شدیم ،

به ناحیه غریین (نجف رسیدیم ، در آن محل آهوانى را دیدیم ، بازها و سگهاى

شکارى را به سوى آنها فرستادیم . آهوان پا به فرار گذاشته خود را به تپه اى

که در آنجا بود رساندند و بالاى آن تپه ایستادند. بازها و سگهاى شکارى از تپه بالا

نرفته و برگشتند. آهوان از آن تپه پایین آمدند، بازها و سگهاى شکارى آنها را تعقیب

کردند، آهوان دوباره به آن تپه پناهنده شدند و بازها و سگها دوباره بازگشتند و این

حادثه بار سوم نیز تکرار شد.هارون از این ماجرا در شگفت شد که این چه قضیه

است که وقتى آهوان به آن تپه پناه مى برند. بازها و سگها جراءت رفتن و آنجا را ندارند.

هارون گفت :بروید به کوفه و شخصى را که از همه بیشتر عمر کرده باشد، پیدا

کرده پیش ‍ من بیاورید.پیرمردى از طایفه اسد را پیدا کرده نزد هارون الرشید آوردند.

هارون گفت :پیرمرد! این تپه چیست ؟ ما را از حال این تپه آگاه ساز!پیرمرد پاسخ داد:

پدرم از پدرانشان نقل کرده که آنها مى گفتند:این تپه قبر شریف على علیه السلام

است که خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است و هر کس به آنجا پناه ببرد در امان

است . لذا آهوان در پناه آن حضرت از خطر محفوظ ماندند.هارون الرشید از اسبش

پیاده شد و آب خواست و وضو گرفت و در کنار آن تپه نماز خواند، دعا کرد، گریه نمود،

صورت را به زمین گذاشت و به خاک مالید. و سپس دستور داد بارگاهى روى قبر آن

حضرت ساختند.به این گونه قبر مبارک حضرت على علیه السلام تقریبا پس از

صد و سى سال آشکار گردید.


بحار الانوار ج 100، ص 252. شهادت على علیه السلام در سال 40 هجرى پیش آمد و
هارون در حدود سال 170 هجرى به خلافت رسید، بنابراین بیش از 130 سال قبر على
 
علیه السلام مخفى بوده است
  • سرباز بی سر
 


مقدمه:
الهام وزیر دادگستری جمهوری اسلامی ایران در نامه‌ای به وزیر دادگستری هلند، از وی خواست بر اساس کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، از اقدام شیطانی و تحریک آمیز علیه کتاب مقدس مسلمانان توسط کشورش جلوگیری کند./ با صدور بیانیه‌ای 27 وزیر خارجه اتحادیه اروپا انتشار فیلم ضداسلامی را محکوم کردند. / نخست وزیر سابق مالزی در واکنش به اقدام ضدمذهبی نماینده پارلمان هلند در انتشار فیلم ضدقرآنی از یک میلیارد و 300 میلیون مسلمان در سراسر جهان خواست محصولات این کشور را تحریم کنند. / و....


کودکانشان و خودشان از همان زمان شدت گرفتن نبرد جهل با نور پیامبرمان، با سنگ وجود نورانی و اقدسش را زخمی می‌کردند و خاکستر و زباله بر سر سرور عالمیان می‌ریختند. شاعر می‌خواندندش و یارانش را می‌کشتند و شکنجه می‌دادند. از خانه و شهر خود می‌راندند و حتی هنگام مرگ هذیانگو خطابش کردند. این توهین‌ها همیشه بوده و ... .


کتاب آیات شیطانی می‌نویسند، کاریکاتورش را می‌کشند و به او می‌خندند، شاعر می‌خواندندش و به راحتی عصمتش را زیر سوال می‌برند. روزنامه‌ها چند سال پیش در جمهوری اسلامی ایران نبوت او را زیر سوال می‌برند و به زعم خود پاره تن او حضرت فاطمه سلام الله علیها را کوچک می‌شمارند و در وبلاگ‏ها به او ب احترامی می‏کنند، هیچکس عکس العمل خاصی انجام نمی‏دهد و آن سایت هم وبلاگهای معترض به این روند را حذف می‏کند. فیلم توهین آمیز می‏سازند و... .


پیامبر ما که همه هست جز خدا، دوران دعوت پنهانی و ابتدای دعوت خود تا تشکیل حکومت را اینچنین سپری کرد. همه چیز دید و همه چیز شنید. اما در آخر شروع آنچه که تقدیر الهی بود و خواست همه انبیاء الهی یعنی تشکیل حکومت اسلامی و آغاز تلاش برای حکومت الله بر جهان، به وقوع پیوست. با غدیر دین کامل شد و آنچه شیطان نمی‌خواست، خواستگاهش پدیدار شد...


حق با تشکیل جمهوری اسلامی و آغاز ندای امام زمانی دوباره جان گرفت. و این حق است که در آخر صدر نشین مجلس عالم خواهد شد. همانطور که پیامبر دورانی را سپری کرد و آنچه باید، آغاز شد؛ ما هم دورانی را سپری می‌کنیم. ظهور صغری آن چیزی است که چه بخواهی و چه نخواهی رخ داده. چند گامی بیش تا آنچه که شیطان نمی‌خواهد باقی نمانده. باید صبر کرد و البته چون علی علیه السلام در کنار پیامبر که در آن دوران رنج او را یاری می‌کرد، باقی بود. باید چون علی بود برای حق. اگر سنگی چهره نورانی حق را خراش داد، آنچه که علی می‌کرد چراغ راه ماست... . اما دشواری از اینجا شروع می‌شود، علی کو و حق کجاست. اگر علی نیست و حق را نمی‌بینم که البته می‌بینیم باید تلاش کرد و راه علی را جست. نباید بجز تاریخی که برای پیامبر رخ داد و سرانجام گرفت، چیز دیگری را دید. اگر می‌خواهی بشود، نباید کوتاه بیائی. تا تشکیل حکومت حق باید ماند و اگر تلاش نکنیم، نادم عالم و آخرت خواهیم شد. نمی‌توانیم برای امامان ساکت بنشینیم که اگر طلوع صبح آید نمازمان قضا شده...


پی نوشتـ......................................................................الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه
  • سرباز بی سر

بلاگر قطره در وبلاگ خود اینگونه مینویسد :

ابن شاذان در کتاب مائة منقبة از عمر بن خطاب نقل می‌کند که گفت: از ابوبکر پسر ابوقحافه شنیدم و او از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شنید که آن حضرت فرمود:

إنّ الله تعالی خلق من نور وجه علیّ بن ابیطالب علیه السلام ملائکة یسبّحون و یقدّسون و یکتبون ذلک لمحبّیه و محبّی ولده علیهم السلام.

خداوند تبارک و تعالی از نور جمال علی بن ابیطالب علیه السلام فرشتگانی را آفریده است که آنها تسبیح و تقدیس خدا کنند و ثوابش را برای دوستان آن حضرت و دوستان فرزندانش بنویسند.

  • سرباز بی سر